ايران - خاطرات زندان در ماه رمضان سال 67
خاطرات زيبايي از ماه رمضان در سال 67 را خواندم، اغلب اين زندانيان در سال 67 به دار آويخته شدند، يادشان گرامي باد و راهشان پر رهرو
روزهای اول اردیبهشت؛ همزمان با شروع ماه رمضان ،
تعدادی از بچههای اوین را که به فرعی7 منتقل کرده بودند، بهجرم
نمازجماعت، در سلولهای انفرادی طبقه پایین تقسیم کردند. این ترکیب همه از
زندانیان ”دوبار دستگیری“ بودند. جواد ناظری، محمود میمنت، رضا ثابترفتار
را میشناختم. کیومرث (ن)، بهمن ابراهیمنژاد، صادق کریمی، اکبر مشهدیقاسم
و تعدادی دیگر را هم بقیه میشناختند.
این افراد که بیشترشان در آستانه خروج از کشور و پیوستن به ارتش آزادیبخش دستگیر شده بودند؛ دورادور در جریان بحثهای انقلاب ایدئولوژیک سال64 قرار داشتند و هر کدام حاوی دریایی از اطلاعات و اخبار جدید بودند؛ دریایی که برای قطرهاش بیتابی میکردیم.
تا چند روز اول، تماس از طریق مورس و در سلولهای مختلف، با رعایت کامل حساسیتهای امنیتی انجام میشد.
من و مهران هویدا در یکی از سلولهای وسط، ارتباطمان با جواد ناظری برقرار شد. بلافاصله رضا (ف) و رضا ثابترفتار به وسیله مورس بههم وصل شدند. محسن (ز) و چند نفر دیگر هم در زمانبندیهای مختلف از همین طریق ارتباط داشتند.
روز اول، پیامها بهدلیل سرعت پایین مورس و تردد پاسداران، مختصر و تا اندازهیی برایمان نا مفهوم بود:
…
چند روز از ماه رمضان گذشته بود. زندانیان طبقه پایین بهدلیل محدودیتهای انفرادی هیچ امکان و ذخیره غذایی نداشتند. با کمک محسن (ز) و مهران هویدا، نخ جورابی را که همرنگ دیوار حیاط بیرون سلول بود تابیدیم، ریسمانی نازک درست کردیم. نیمهشب مقداری خرما، تکهیی کاغذ و مدادی کوچک داخل کیسه کوچک پارچهیی انداختیم و با همان نخ، از لای شبکههای پنجره بالا وارد پنجره و سلول طبقه پایین کردیم. 2ساعت بعد دوباره ریسمان را انداختیم و بخشی از اخبارش را که ریز روی کاغذ نوشته بود بالا کشیدیم.
با شنیدن اخبار انقلاب و روشهای ماکسیمالیستی در منطقه، کمکم حساسیتهای امنیتی کمرنگ شد و آهنگ ارتباطات بالا رفت.
این افراد که بیشترشان در آستانه خروج از کشور و پیوستن به ارتش آزادیبخش دستگیر شده بودند؛ دورادور در جریان بحثهای انقلاب ایدئولوژیک سال64 قرار داشتند و هر کدام حاوی دریایی از اطلاعات و اخبار جدید بودند؛ دریایی که برای قطرهاش بیتابی میکردیم.
تا چند روز اول، تماس از طریق مورس و در سلولهای مختلف، با رعایت کامل حساسیتهای امنیتی انجام میشد.
من و مهران هویدا در یکی از سلولهای وسط، ارتباطمان با جواد ناظری برقرار شد. بلافاصله رضا (ف) و رضا ثابترفتار به وسیله مورس بههم وصل شدند. محسن (ز) و چند نفر دیگر هم در زمانبندیهای مختلف از همین طریق ارتباط داشتند.
روز اول، پیامها بهدلیل سرعت پایین مورس و تردد پاسداران، مختصر و تا اندازهیی برایمان نا مفهوم بود:
…
چند روز از ماه رمضان گذشته بود. زندانیان طبقه پایین بهدلیل محدودیتهای انفرادی هیچ امکان و ذخیره غذایی نداشتند. با کمک محسن (ز) و مهران هویدا، نخ جورابی را که همرنگ دیوار حیاط بیرون سلول بود تابیدیم، ریسمانی نازک درست کردیم. نیمهشب مقداری خرما، تکهیی کاغذ و مدادی کوچک داخل کیسه کوچک پارچهیی انداختیم و با همان نخ، از لای شبکههای پنجره بالا وارد پنجره و سلول طبقه پایین کردیم. 2ساعت بعد دوباره ریسمان را انداختیم و بخشی از اخبارش را که ریز روی کاغذ نوشته بود بالا کشیدیم.
با شنیدن اخبار انقلاب و روشهای ماکسیمالیستی در منطقه، کمکم حساسیتهای امنیتی کمرنگ شد و آهنگ ارتباطات بالا رفت.
Comments
Post a Comment